با هنرمندانی که نامشان با رسوایی یا اظهارات توهینآمیز گره خورده است، چگونه باید مواجه شد؟ چگونه باید با آثار آنها برخورد کرد؟ این موضوع و نحوهی برخورد با آن به بحثی تبدیل شده که روزبهروز دو قطبیتر میشود. در یکسو، کسانی هستند که معتقدند هنر بیتردید بازتاب شخصیت خالق آن است، و در سوی دیگر، افرادی هستند که به جدایی مطلق میان فرد و اثر باور دارند. در عرصهی هنر این دوگانه قدمتی طولانی دارد. از منظر تاریخ هنر، همانطور که ایزابل گراو توضیح میدهد، دو رویکرد تفسیریِ متضاد وجود دارد: یکی رویکردی فرمالیستی که بر ساختار و فرم اثر تأکید دارد، و دیگری رویکردی مبتنی بر روایت زندگینامهای، به سبک وازاری. گرچه هر دو روش ظرفیتهای معرفتی خاص خود را دارند، گراو رویکردی جایگزین پیشنهاد میکند: نگاهی که به رابطهی استعاری میان اثر و خالق آن توجه دارد؛ رابطهای که با در نظر گرفتن هر دو قطب، امکان پویایی و خوانشی تازه در تاریخنگاری هنر را فراهم میکند.